بیست و نه.

خواب‌هایم،
به رنگِ توست …
دستانم،
بوی تو را گرفته …
و انگشتانم،
طعم اشک تو را دارد …
اما،
خیالم، آنقدر زمینی شده …
که اوجِ هر واژه را،
تا سقفِ قفس تخیل می‌کنم …

 

  1. آقای ‌پژمان در 16 ژوئن 2014 در 20:27 گفته است :

    بعضی وقتا زمینی شدن واجبه!

  2. :) در 22 ژوئن 2014 در 00:11 گفته است :

    خیالم، آنقدر زمینی شده …
    که اوجِ هر واژه را،
    تا سقفِ قفس تخیل می‌کنم …

  3. حامد در 12 جولای 2014 در 00:35 گفته است :

    آقا یه کاری کن وبلاگت لایکم داشته باشه که آدم مجبور نشه برا «لایک» هم کامنت بذاره! #والا! 🙂

  4. ابله در 30 جولای 2014 در 06:15 گفته است :

    اگر این کاری که حامد گفت رو کردی، بعدش یه کاری کن که آدم بتونه کامنت رو هم لایک کنه که مجبور نشه برا لایک کامنت هم کامنت بذاره! #والا! 🙂

  5. محسن در 6 فوریه 2016 در 23:55 گفته است :

    خیلی لایک!

 

 

 

[ RSS نظرات این نوشته ] - [ ارسال بازتاب ]