بیست و چهار.

دل را،
بهار نیست …
و بهار را،
آسمانی آبی‌رنگ نیست …
آسمان را،
ابر نیست …
و ابر را،
باران …

زمین را،
جنگل …
و جنگل را،
درخت …
درخت را،
شکوفه …
و شکوفه را،
امید باران …

برقی بزن و رعدی کن،
ابر را باران باش و ببار بر رویای شکوفه‌های درخت …
درختی باش بر جنگلِ زمین …
آسمان را آبی کن،
و این دل را،
بهار باش …

 

  1. :) در 15 مارس 2014 در 8:27 ب.ظ گفته است :

    خدا نگیرتت ازمون!بهترییین

  2. مهدی در 16 مارس 2014 در 2:47 ق.ظ گفته است :

    بسیار عالی 🙂

  3. حامد در 23 مارس 2014 در 10:24 ب.ظ گفته است :

    صبوری این شعرا رو از کجا بر می‌داری این‌جا می‌نویسی؟ ما که می‌دونیم تو این‌کاره نیستی :پی

    جدا از شوخی به نظرم تا الان اگه بهترین نبوده یکی از سه تا بهترین شعرات بوده 🙂 ایول 🙂

 

 

 

[ RSS نظرات این نوشته ] - [ ارسال بازتاب ]