آرشیو برای ماه فوریه 2023

آن‌لاگ. منفی چهار.

تو نیستی و بهار را نایِ رنگ.
و زندگی، استمرار حسرتِ مرگ.
تو نیستی و زمزمه‌ی حیرت میانِ دو حرف، حرام.

نیستی و تار، بی‌پود،
ساز، بی‌کوک،
تن، بی‌جان و
خورشید، بی‌نور.

نیستی و شعر، بی‌وزن،
جمله، ناتمام،
واژه، بی‌روح و
حرف، سکوت.

تو نیستی و تو از من،
تو نیستی، اما من از تو،
تو نیستی و ما،
تو نیستی و نه هست‌های ما چونان که بایدند نه بایدها.

بیا ای تو کمانِ رنگ و رنگ که برپا در دیده می‌کند.
که شب نیست، جز در چشمِ تو.
و آرزو، خاطره‌ایست، دست در دستت.

ای که غربت شهر در قرارت بعید و صلح از هر ثانیه‌ی لمس‌ات لبریز،
ای بهارِ شیراز، آبیِ آسمان، حرمِ تابستان، ای بارانِ پاییز.

من در انقراضِ شعر،
واژه‌هایم را از عاشق‌ترین شاعرانِ قرن نسیه گرفتم.
از سال‌های دور، از راه‌های دور،
تو را خواندم.
تو را خواندم: دعای باران بر فرسنگ‌ها کویر،
خواندم: آرزوی‌ بهار در دل زمهریر
خواندم: نور،
خواندم: حضور.

من در انقراضِ شعر، قافیه‌هایم پوچ شد.
خیالم پوسید و خاطرم مردود شد.
امتدادِ بی‌پایانِ سکوت، تقدیر من شد و
تکرارِ سکوت.

سکوتِ خورشید در انجمادِ درخت،
سکوتِ ساعت در تحویل سال،
سکوتِ موج در مرداب،
سکوتِ ابر در بهار.

بهارِ ما،
جایی میانِ جنون ثانیه‌ها؛
جایی میانِ آغوشِ تن‌های خسته؛
جایی میانِ تنهاییِ تن‌های خسته؛
جایی میانِ حضور و عبور؛
جایی، میانِ حرف‌های نگفته و لب‌های بسته.

بهارِ ما،
گذشته شاید.
بهارِ ما،
شاید نشاید.