خوابهایم،
به رنگِ توست …
دستانم،
بوی تو را گرفته …
و انگشتانم،
طعم اشک تو را دارد …
اما،
خیالم، آنقدر زمینی شده …
که اوجِ هر واژه را،
تا سقفِ قفس تخیل میکنم …
شده در تاريخ : 16 ژوئن 2014 | 5 نظر
خوابهایم،
به رنگِ توست …
دستانم،
بوی تو را گرفته …
و انگشتانم،
طعم اشک تو را دارد …
اما،
خیالم، آنقدر زمینی شده …
که اوجِ هر واژه را،
تا سقفِ قفس تخیل میکنم …
بعضی وقتا زمینی شدن واجبه!
خیالم، آنقدر زمینی شده …
که اوجِ هر واژه را،
تا سقفِ قفس تخیل میکنم …
آقا یه کاری کن وبلاگت لایکم داشته باشه که آدم مجبور نشه برا «لایک» هم کامنت بذاره! #والا! 🙂
اگر این کاری که حامد گفت رو کردی، بعدش یه کاری کن که آدم بتونه کامنت رو هم لایک کنه که مجبور نشه برا لایک کامنت هم کامنت بذاره! #والا! 🙂
خیلی لایک!