آرشیو برای ماه فوریه 2014

بیست و سه.

این منم،
در خیالِ زلالِ دم‌کرده‌ی دارچینِ عصر،
در عمقِ بیانِ واژه‌های تلخِ سرد،
در دلِ شب‌های بی‌پایانِ بی‌سحر،
در تضادِ گذرِ روزگاری بی‌گذر،
در هر نفسِ تنگِ غروبِ جمعه‌ها،
در تماشای بازی عقربه‌ها،
در هراسِ شلیکِ تیرِ خلاص،
در چینشِ بی‌وزن این قافیه‌ها،
در توهم یک عبور،
در نبودِ حتی رویای حضور،
در خلوص کودکانه‌ی یک اشتیاق،
در آخرین پرده‌ی آهنگی از نت‌های سکوت …

بیست و دو.

در دستم،
کلمه‌های تکرار را می‌فشارم …
رگ‌هایم،
از فشارِ واژه تیر می‌کشد …
چشمانم،
غرقِ تمنای تیغ …