من،
از موسیقی خندهات،
سمفونیها ساختم …
از چشمهی نگاهت،
باغها آراستم …
از گرمای دستانت،
خورشید آموختم …
از آوای سکوتت،
شعرها سرودم …
من،
از رویای تو،
سفرها رفتم …
از ژرفای زمین،
تا بلندای آسمان …
از سطح واژه،
تا بطن معنا …
سفرها رفتم …
از پوچترین لحظهی عمر،
تا زندهترین حالت خاک …
از پَستترین ذرهی ذات،
تا پاکترین بارش نور …
رفتم، اما …
نرسیدم …
من از ژرفای سرودت
لذتها بردهام 🙂
خیلی خوبن… همشون 🙂