تکدرخت،
سالها به انتظار بارانِ ابر سیاهی مانده بود،
که روی هر لحظهی کویر،
سایه انداخته بود …
همان بادی که هر روز،
عطر تکدرخت را به ابر میرساند،
ابر را راند …
کویر،
سراسر آفتاب …
تکدرخت اما،
در انتظار باران،
به سایه عادت کرده بود …
شده در تاريخ : 15 آگوست 2013 | يك نظر
تکدرخت،
سالها به انتظار بارانِ ابر سیاهی مانده بود،
که روی هر لحظهی کویر،
سایه انداخته بود …
همان بادی که هر روز،
عطر تکدرخت را به ابر میرساند،
ابر را راند …
کویر،
سراسر آفتاب …
تکدرخت اما،
در انتظار باران،
به سایه عادت کرده بود …
به سایه عادت کرده بود 🙁