شش.

تک‌درخت،
سال‌ها به انتظار بارانِ ابر سیاهی مانده بود،
که روی هر لحظه‌ی کویر،
سایه انداخته بود …

همان بادی که هر روز،
عطر تک‌درخت را به ابر می‌رساند،
ابر را راند …

کویر،
سراسر آفتاب …
تک‌درخت اما،
در انتظار باران،
به سایه عادت کرده بود …

  1. حامد در 15 آگوست 2013 در 5:26 ب.ظ گفته است :

    به سایه عادت کرده بود 🙁

 

 

 

[ RSS نظرات این نوشته ] - [ ارسال بازتاب ]