آرشیو برای ماه آگوست 2013
حفاظت شده: نه.
29 آگوست 2013 | دستهبندی نشده | برای نمایش یافتن دیدگاهها رمز عبور را بنویسید.
هشت.
23 آگوست 2013 | دستهبندی نشده | بدون نظر
در سیاهی شبی تار …
میرفت و دور میشد …
میرفت، در آرزوی عدم …
میرفت، در جستجوی عدالت …
میرفت، در تکاپوی آدمها …
میرفت، در شلوغی شهر …
میرفت، در تمنای فراموشی …
میرفت، در سرمای خورشید …
میرفت، در سکوت ستارهها …
میرفت و خودش را -با همه تنهایی- جا میگذاشت …
میرفت، که رنگ خیالاش را،
بزند به این واقعیت، که آدمها خودپرستند …
میرفت و دور میشد،
دلتنگِ تمامِ خاطراتی که نداشت …
هفت.
19 آگوست 2013 | دستهبندی نشده | بدون نظر
تکیهداده بر سستترین بغض تاریخاش،
در ابریترین هوای پاییزی،
معادلاتش را در دستگاهی نو مینواخت …
روی کلید سُل،
نقش پیچشِ مویی را،
بر هر پنج انگشتاش نقاشی میکرد …
قلمموی پهناش را،
آغشته به احساساش،
روی بومی شفاف میخواند …
از هر شعری که گفته بود،
کلمهای به یادگار میگرفت،
دستاناش را پر از خاطرهی شکفتن میکرد،
و از مبدا مختصاتاش دور میشد …
شش.
15 آگوست 2013 | دستهبندی نشده | 1 نظر
تکدرخت،
سالها به انتظار بارانِ ابر سیاهی مانده بود،
که روی هر لحظهی کویر،
سایه انداخته بود …
همان بادی که هر روز،
عطر تکدرخت را به ابر میرساند،
ابر را راند …
کویر،
سراسر آفتاب …
تکدرخت اما،
در انتظار باران،
به سایه عادت کرده بود …