آرشیو برای ماه می 2013
سه.
31 می 2013 | دستهبندی نشده | 2 نظر
مرد باخته بود …
همهی پانزده یار خود را باخته بود!
نزدیک دید،
بوی دشمن را به خویش،
کیش بازی را به مات،
ماتم خود را به چشم،
اشک چشماش را به مَشک …
مرد، ضربهی سنگینی خورده بود …
نه از گُرز سربازان مشکی،
نه از ارتفاع رخهای سنگی،
نه از سم اسبهای وحشی،
نه از عاج فیلهای زخمی،
از اعتمادی که به سرباز خائن خود کرده بود …
دو.
29 می 2013 | دستهبندی نشده | بدون نظر
مرد ایستاد …
سررسیدش را لمس کرد،
خاطره را از روی جلد چرمی آن بویید،
پنجشنبه بود …
نگاهی به روزهای باقی عمر انداخت …
شرمنده شد،
شرمندهی قولی که به تکتک روزهای تقویم داده بود،
سر رسید را بست، عینکش را برداشت، ساعتش را کوک کرد،
فردا صبح، ساعت در تنهایی خود، ناله میکرد،
هر روز بعد از آن، داستانی تازه در برگهای سررسید شکل گرفت …
یک.
29 می 2013 | دستهبندی نشده | 2 نظر
مرد ایستاد …
نگاه به جمعیت کرد،
مردم سیاهپوش، با عینکهای آفتابی،
روی پل، روی خیابان تنهایی، همدیگر را هُل میدادند …
از این سو به آن سو …
بارها، در جریان جمعیت، از روی پل عبور کرده بود،
سرش را بالا آورد، هدفون را از توی گوشش در آورد …
کنار پلههای پل، کوچهی سبزی را دید که در آن باران میبارید،
به ساعتش نگاه کرد، به همآغوشی عقربهها شک کرد،
به عادت معهود پل،
به ازدحام نقابها،
به خشکی حجم هوا،
به چرخش زمین،
به مسمومیت خاک،
خندید!
خندید و راهش را کج کرد و خیس شد …